پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

و اما عشق...

در بیکران دور بر روی سنگ کور ....با جوهر سرشت با دست سر نوشت حرفی نوشته ّرامگاه عشق....

یه شب اگه دقت کنی خوب به آسمون نگاه کنی....یه عالمه ستاره می بینی که از اوون بالا دارن به من و تو چشمک میزنن!!!!!.....اگه خوب نگاه کنی ستاره منم می بینی !!!آره همونه...درسته !!! ببینم راستی تو هم ستاره داری!!خوبه ...ولی مواظب باش یه وقت مثل من ستارت اشتباهی شهاب نباشه که یه روز از اوون بالا پرت شه پایین..................

به تماشا سوگند و به آغاز کلام........

و به پرواز کبوتر از ذهن..........

واژه ای در قفس است.....

حرفهاییم مثل یک تکه چمن روشن بود

من به آنان گفتم آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید رو به رفتار شما می تابد!!!!!!!!