پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

هنوز باورم نداری بی معرفت منم سحرت...سحربامدادت...بی معرفت منم سحر ...همونی که صبحا می آید...پشت

پنجره...طلوع می کنه تا بلند شی.....بی معرفت منم ...همونی که صبحا به روم پنجره تو وا می کردی منم که دوستت

دارم......تویی که یه خورشید رو با یه گل سینه چسبوندی رو تنم....یادته گفتی صبحای زود بیام که هیچ کی منو نبره یه

وقت به دزده گفتی مال توام..چیه با هام قهری..چرا پنجره تو بستی...ازم دلگیری....منم سحر
نظرات 1 + ارسال نظر
احسان جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.ehsanporo.blogfa.com

سلام وبلاک بدی نداری سعی کن گسترش بدی .

یه سری به وب لاک من هم بزن بد نمی گذره قول میدم

موفق باشی و پاینده

مزسی از همه چیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد