پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

گوش کن ...سینه ام را فراخ کردم برای آمدنت...

بیا که منتظرت هستم....چمدان بسته ام...صبر کن دل تنگی هایم را کنار طاقچه بگذارم...

می آیم...من منتظرت بودم...اکنون کسی نیست که قطره اشکی بریزد

کسی گلی سرخ نمی آورد برویم...کسی به بدرقه من نمی آید ..برویم

می شنوی مرگ است ...صدای خودش است...

بیا برویم...کوله باری داری...من دلی پر درد ...قلبی مالامال از اندوه دارم...و غمی جان گداز..

کوله بارم سنگین است...می شنوی مرا فریاد می کند...باید بروم

آمدم......

نظرات 2 + ارسال نظر
امین جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:53 ق.ظ http://lonely.myblog.ir

سلام.
متنی زیبایی بود . ولی چرا به قول خودتون غمگین!
راستی با لا خره چه عجب شما به من سر زدید

رهگذر عاشق چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.rahgozareashegh.blogfa.com

salam azizam . shoma ham webe zibaie darin. mamnoon ke be man lotf kardin va be man ham sar zadid. omidvaram baz ham b man sar bezanid. age maylid hamdigaro link konim be man begid . felan babaye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد