پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

تجربه



تجربه بی رحمترین معلم دنیاست اول امتحان می گیره بعد درس می ده.........

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو آمدی...در را رو بستم از اوون وقت دیگه مهمون نمیاد

دلم شکست

 
خیلی بد جور شکست........

با کلی شوق و ذوق تمام مسیر رو تا خونه دویدم....

حتی یادم رفت پول کرایه تاکسی راننده بیچاره رو بدم....

تو تمام مسیر به این جملش فکر می کردم...((دلم برات تنگ شده....))

سریع رفتم تو اتاق تلفن رو برداشتم و بهش زنگ زدم....اما

تا صداشو پشت تلفن شنیدم...ذوقم کور شد

انگار ۲۰۰ کشتیش با هم غرق شده بود...

حتی حوصله ی جواب سلام هم نداشت...

تلفن رو گذشتم اما قلبم شکست....

صداش خیلی بلند بود چه طور نشنیدی؟..

حتی خواهر کوچکم هم شنید ...عروسکشو انداخت زمینو آمد گفت چی بود شکست آبجی؟

با هم دیگه نشستیم تکه های شکسته قلبمو جمع کردیم

اما جدی بد جوری شکست....