سلام بعد مدت ها نوشتن و دست به قلم بردن لابد علتی داره..
آره علت داره..دلم بد جور گرفته یه جورایی حالم بده
نمی دونم چی بگم...اما فقط می تونم بگم تا حالا شده حس کنی
خیلی تنهایی ...برای من شده...خیلی تنهام
با خواست من زمانه دمساز نشدپایان پریشانی ام آغاز نشدصد درب گشوده شد به رویم، اماآن پنجره ای که خواستم باز نشد
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد وسعت حیرانیم را حس نکرددر میان خنده های تلخ مندیده ی بارانیم را حس نکرددر هجوم لحظه های بی کسیغربت پنهانیم را حس نکردآن که با آغاز من مأنوس بودلحظه ی پایانیم را حس نکرد