پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

سلام بعد مدت ها نوشتن و دست به قلم بردن لابد علتی داره..

آره علت داره..دلم بد جور گرفته یه جورایی حالم بده

نمی دونم چی بگم...اما فقط می تونم بگم تا حالا شده حس کنی

خیلی تنهایی ...برای من شده...خیلی تنهام

 

نظرات 5 + ارسال نظر
تنهاترین عاشق تنها پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام خوبی؟؟؟
خیلی خوبه ...عالیه
به ما هم سر بزن البته با نظر
خوشحال میشم
راستی من روز جمعه بعد از یک ماه آپ دیت می کنم حتما سر بزنین خوشحال تر میشم
منتظرم
فعلا

سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد
می نویسم برای دلم..برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود...
می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ...
وبرای کسی که با گوش جان بشنود ..
.می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ...
قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و....؟؟؟!!!!امیدوارم که بهتون خوش بگذره

حمید پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:32 ب.ظ http://zamanphp.blogsky.com

تنهایی هم صفا خودش را دارد.
فقط کافیست به یک ترانه احساسی گوش دهی

نادونی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم ...سلام....خوبید...ببخشید که این مدت نمیتونستم درست و حسابی بیام پیشتون و ممنونم از اینکه شما به یادمون بودید.....تاتا

نادونی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام...نبینم تهنایی..ینی چی.....بابا دست مریزاد شما دیگه چرا از غمو ناراحنی میگی....

امین یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ب.ظ http://lonely.myblog.ir

سلام سحر خانم.
خوب هستین.
من دوباره می خوام شروع به نوشتن کنم!

تنهایی... واژه ی خیلی آشنایی برای من ....

فعلان بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد