پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که در کنار عکس من

نامه های کهنه را از بر کنی

نظرات 9 + ارسال نظر
نادونی شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

گاهی فکر میکنم چه دل ژری داری؟؟؟واقعا اینطوره؟؟

هادی شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ق.ظ http://shiz.blogsky.com

پویا شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ق.ظ http://pesareshikamo.tk

سلام خوبی ؟
خیلی قشنگ نوشتی
منم اپ دیت کردم خوشحال میشم به منم سر بزنی
تا بعد خدانگهدار

مرد قبیله یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ق.ظ http://hallowsky.blogfa.com

وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه!
همه غصه های دنیا توی سینه منه!
توی قطره های بارون، میشکنه بغض صدام!
دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمیخوام!
پشت این پنجره میشینمُ و آواز میخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون می مونم
زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای داره
منم عاشق ترم انگار وقتی بارون می باره
بعضی وقتها که میای سر روی شونم میزاری
تمام غصه ها رو از دل من بر می داری
اما این فقط یه خوابه، خواب پشت پنجره!
وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره!

گناه مقدس یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.sinsainet.blogsky.com

رندگی با عشق هرگز تیره نخواهد بود

ه.ناپیدا دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:28 ق.ظ http://zangar.blogsky.com

سلام سحر
(الان هم تقریبا سحره)
سحر جان از مرگ نوشتی
من که جزو آدمهای خیلی معمولی هستم و یکی از خیل
(بی چرا زندگان) فکر میکنم بازار زندگی گاه آنچنان کساد
می شود که به تدبیر هیچ چیز - الا سکه مرگ رونق نمیگیرد.
در حقیقت زندگی در انتهای راه چون نقطه یی در انتهای سطری می ایستد و منتظر می ماند تا به تمام دست و پا
زدن ها و اوج و فرودها و ناله ها و فریادها و بر سر یکدیگر
کوبیدن هایمان پایان دهد.

قلندر دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:50 ب.ظ http://atb.blogsky.com

سلام خیلی زیبا بود.

راستی چرا اینقدر تو هم بدتر از من غمگین مینویسی

کار بد جمعه 8 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.karebad.com/

از من به شما نصیحت .. بردارانه !
مممم..اگه اون روز هم نیومد غصه نخور ..... .
فرض کن که هر روز و هر شبش همون روزه .. :)‌ !‌

مجید یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:20 ق.ظ http://mrt.blogsky.com

مرگ من روزی فراخواهدرسید در بهاری روشن ازامواج نوردرزمستانی غبارآلودودور یا خزانی خالی ازفریادوشور
نوشته هات زیباست دلم می خواست برای هرکدومشون نظربدم ولی وقتم محدود بود موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد