وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه! همه غصه های دنیا توی سینه منه! توی قطره های بارون، میشکنه بغض صدام! دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمیخوام! پشت این پنجره میشینمُ و آواز میخونم! منتظر واسه رسیدنت تو بارون می مونم زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای داره منم عاشق ترم انگار وقتی بارون می باره بعضی وقتها که میای سر روی شونم میزاری تمام غصه ها رو از دل من بر می داری اما این فقط یه خوابه، خواب پشت پنجره! وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره!
سلام سحر (الان هم تقریبا سحره) سحر جان از مرگ نوشتی من که جزو آدمهای خیلی معمولی هستم و یکی از خیل (بی چرا زندگان) فکر میکنم بازار زندگی گاه آنچنان کساد می شود که به تدبیر هیچ چیز - الا سکه مرگ رونق نمیگیرد. در حقیقت زندگی در انتهای راه چون نقطه یی در انتهای سطری می ایستد و منتظر می ماند تا به تمام دست و پا زدن ها و اوج و فرودها و ناله ها و فریادها و بر سر یکدیگر کوبیدن هایمان پایان دهد.
مرگ من روزی فراخواهدرسید در بهاری روشن ازامواج نوردرزمستانی غبارآلودودور یا خزانی خالی ازفریادوشور نوشته هات زیباست دلم می خواست برای هرکدومشون نظربدم ولی وقتم محدود بود موفق باشید
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
گاهی فکر میکنم چه دل ژری داری؟؟؟واقعا اینطوره؟؟
سلام خوبی ؟
خیلی قشنگ نوشتی
منم اپ دیت کردم خوشحال میشم به منم سر بزنی
تا بعد خدانگهدار
وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه!
همه غصه های دنیا توی سینه منه!
توی قطره های بارون، میشکنه بغض صدام!
دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمیخوام!
پشت این پنجره میشینمُ و آواز میخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون می مونم
زیر بارون انتظارت رنگ تازه ای داره
منم عاشق ترم انگار وقتی بارون می باره
بعضی وقتها که میای سر روی شونم میزاری
تمام غصه ها رو از دل من بر می داری
اما این فقط یه خوابه، خواب پشت پنجره!
وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره!
رندگی با عشق هرگز تیره نخواهد بود
سلام سحر
(الان هم تقریبا سحره)
سحر جان از مرگ نوشتی
من که جزو آدمهای خیلی معمولی هستم و یکی از خیل
(بی چرا زندگان) فکر میکنم بازار زندگی گاه آنچنان کساد
می شود که به تدبیر هیچ چیز - الا سکه مرگ رونق نمیگیرد.
در حقیقت زندگی در انتهای راه چون نقطه یی در انتهای سطری می ایستد و منتظر می ماند تا به تمام دست و پا
زدن ها و اوج و فرودها و ناله ها و فریادها و بر سر یکدیگر
کوبیدن هایمان پایان دهد.
سلام خیلی زیبا بود.
راستی چرا اینقدر تو هم بدتر از من غمگین مینویسی
از من به شما نصیحت .. بردارانه !
مممم..اگه اون روز هم نیومد غصه نخور ..... .
فرض کن که هر روز و هر شبش همون روزه .. :) !
مرگ من روزی فراخواهدرسید در بهاری روشن ازامواج نوردرزمستانی غبارآلودودور یا خزانی خالی ازفریادوشور
نوشته هات زیباست دلم می خواست برای هرکدومشون نظربدم ولی وقتم محدود بود موفق باشید