پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

دوست داشتم تو این وبلاگ یه گلچین از مطالبی که به نظرم قشنگ آمد...
یا دست نوشته های خودم بنویسم...اما در مورد مطالب باید بگم
کم آوردم....آره خوب مطالب زیاده اما من یه ذره تو نوشتن بعضی ها
وسواس دارم....حالا دیگه باید دست نوشته های خودمو بنویسم
نمی دونم خوشتون میاد یا نه؟.....به هر حال چاره ای نیست
شاید بد بنویسم اما قابل تحمله...اگرم جایی حس کردین خراب کردم نظر بذارین
این تنها دل گرمی منه.....


یادته؟...اون روزا ...من و تو تنها بودیم...اون موقع ها

همه ما رو تنها می ذاشتن...کسی پشت در به حرفامون گوش
نمیدادآخه کسی نمی فهمید من و تو چی می گیم!!!
ما دو تا فقط زبون همو می فهمیدیم.....یادش بخیر...چند دفعه
شیشه شیر تو به من دادی!!!یادته؟؟؟...من جغجغه ی تورو بر
می داشتم...مارو با هم می بردن پارک..اون موقع ها دیگه برای بیرون
آمدن با من دیگه بهونه نمی آوردی؟؟...آخ یادش بخیر...اون زمان باهم
بیشتر بودی.....چه راهت باهام کنار می آمدی....اون موقع ها بیشتر
دستم و می گرفتی و تو مشتم شکلات می ذاشتی!!!...رنگ کالسکه هامونم آبی بود یادته...یادته از باغچه برام گل سرخ می چیدی؟؟؟...کاش همون زمون بود شاید تو منو دوستم داشتی!!
کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم برای اینکه بی عاطفه شیم


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:45 ب.ظ

قلندر پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:02 ق.ظ http://atb.blogsky.com

سلام سحر جان.

نوشتت خیلی زیبا بود.

ولی فکر نکنم هر کی بزرگتر میشه بی عاطقه تر بشه!

راستی از اینکه اجازه دادین شعرتون رو در وبلاگم بذارم خیلی ممنون.
بای عزیز

with the best wish for you dear

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد