پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

سلام من برگشتم......

با کوله باری از تجربه....

آره چه کنیم ماییم دیگه...ز گهواره تا گور دانش بجوی...

سفر خوب بود...چون خیلی چیزا بهم یاد داد

به قول داریوش....زندگی رو باختی دل من...مردم شناختی دل من

آمدم تا بازم کنارتون باشم

تا بازم با هم باشیم

تا بتونم نگفته هامو بگم

از همه اونایی که دارن کمک می کنن که این پیله های سیاه بگسسیم

ممنونم.....
در آخر یه شعر بود...پشت یه کامیون که بنظرم جالب آمد
                          من از بیگانگان هرگز ننالم
                       که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
نظرات 1 + ارسال نظر
قلندر چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ق.ظ http://atb.blogsky.com

سلام سحر خانم.

سفر به خیر !سحر خانم.

مرسی که به من سرزدی.

راستی اگه خواستین لینکتون رو بذارم خبرم کنید.

یا اصلان خودتون هم میتونید لینکتون را در وبلاگم بگذارید.

بای فعلان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد