پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

پیله های سیاه

تاریک بود نمی دیدم خوب دقت کردم ...دورم تار تنیده شده بود ..پیله های سیاهی بود

دلم شکست

 
خیلی بد جور شکست........

با کلی شوق و ذوق تمام مسیر رو تا خونه دویدم....

حتی یادم رفت پول کرایه تاکسی راننده بیچاره رو بدم....

تو تمام مسیر به این جملش فکر می کردم...((دلم برات تنگ شده....))

سریع رفتم تو اتاق تلفن رو برداشتم و بهش زنگ زدم....اما

تا صداشو پشت تلفن شنیدم...ذوقم کور شد

انگار ۲۰۰ کشتیش با هم غرق شده بود...

حتی حوصله ی جواب سلام هم نداشت...

تلفن رو گذشتم اما قلبم شکست....

صداش خیلی بلند بود چه طور نشنیدی؟..

حتی خواهر کوچکم هم شنید ...عروسکشو انداخت زمینو آمد گفت چی بود شکست آبجی؟

با هم دیگه نشستیم تکه های شکسته قلبمو جمع کردیم

اما جدی بد جوری شکست....

نظرات 3 + ارسال نظر
نیما جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ http://loverkid.blogsky.com

سلام
بابا کولاک کردی امروز سحر خانم .
در ضمن غصه نخور .
دل وقتی وصله و پینه بخوره قیمتی تر میشه .
باشی
سری به من بزنی خوشحال میشم

نفیسه جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:27 ب.ظ http://cheshmak17.blogfa.com

خوب بود ولی نیمه کاره بود.خوب چرا دلت شکست.؟

من از روی ماهت... از عزیز دلم معذرت می خوام....فقط بیشتر از اینکه نقد کنی ....کمکم کن و تشویقم....خیلی دوستت دارم...بای

نفیسه شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:01 ق.ظ

من نمیخواستم مذرت بخوای.ای خدا از دست تو...............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد